-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دی 1388 19:00
همش دو راهی همش تضاد یکی با یه پتک گنده بزنه تو سرم ...
-
من
شنبه 5 دی 1388 09:56
بعضی وقتا اونقد سرد میشم اونقد بی احساس اونقد خونسرد در یک کلام گند ترین اخلاق دنیا ! که ...
-
پ . ن !!!
سهشنبه 1 دی 1388 17:15
فکر میکنم زندگیم داره به روزای جالبش میرسه ! خوش به حال من ....................................................................................... پی نوشت : هندونه یلدامون سفید و بیمزه بود ، چیست تعبیرش ؟! 4 روز نتونستم به فیس سر بزنم ؛ ناراحتم نتونستم دیشب لاگ جدید بنویسم ؛ ناراحتم نتونستم به وبلاگ دوستان عزیزم سر...
-
پ . ن !!!
یکشنبه 22 آذر 1388 18:12
و اینترنت را خدا آزاد کرد !
-
باران
چهارشنبه 18 آذر 1388 12:59
دیشب بسی باران بارید و کلی خوش به حالمان شد به شرح زیر »------------------------- 0 -------------------------« ( کمیت خوش به حال شدنمان بود ) ۷ . . . . . 0 . . . . . ۸ ( کیفیت خوش به حال شدنمان بود )
-
اندر احوالات من
دوشنبه 16 آذر 1388 21:18
چشامو باز میکنم اه هوا تاریکه پس چرا این ساعته ( منظورم ساعت گوشیمه ) زنگ میزنه ای بابا باز دیر شد تندی پا میشم چاییو آماده میکنم ( برا اونایی که مثه آدمیزاد پا میشن ) شاید صبحونه ای شایدم نه ماشینو روشن میکنم میرم دنبال دوستم بعد اون از موقعی که سوار ماشین میشه به زمین و زمان فحش میده و تو هم گه گاهی همراهیش میکنی (...
-
تولد !!!
دوشنبه 9 آذر 1388 00:31
اشکالی داره آدم تو دو روز متفاوت برا خودش تولد بگیره ؟! اصلا میدونی چیه ؟ دوست دارم دست اونیم که تاریخ تولدم رو تو شناسنامه ۲۸ شهریور نوشته درد نکنه الهی به حرمت این شب ( شبی که من متولد شدم ! ) به هر چی تو دلشه برسه از اینا که بگذریم من اینجا رسماْ اعلام میکنم که این داداش گل شما دقیقا ۹ آذر متولد شده و همین و بس !...
-
پ . ن !!!
شنبه 7 آذر 1388 02:22
( این شکلک نشونه یه آدم پر رو مثه منه که یهو غیبش زده بود ) البته بهم حق بدین یه آزمون استخدامی یه کار که نایی واسه آدم نمیذاره و کلی چیزای دیگه و همینجا اعلام میکنم که هیچی چیزی برا اعلام ندارم آها راستی عید همگی مبارک
-
یه شب عالی !!!
پنجشنبه 21 آبان 1388 20:14
نازی ناز کن که نازت یه سرو نازه ... شن های نرم ساحل ! نازی ناز کن که دلم پر از نیازه ... صدای موج دریا ! کبک های مست غرورت سینشون نرم ... بازم یه آدم گرسنه نصف ماه رو خورده ، اندازه یه گاز گنده عالیه واقعاً عالی بجای فکر و خیال بشینی تلالو نور ماه رو تو آب دریا نگاه کنی و دوست که داد میزنه : منو با تنهایی هام تنها...
-
آرزوهام !!!
پنجشنبه 7 آبان 1388 02:26
امشب یاد آرزوهام افتادم اینکه چقدر دوست دارم با یه موتور برم به مسافرت اونم تنها چله نشینی درویش ها رو تجربه کنم یا اینکه با پای پیاده جاده سانتیاگوی کتاب کیمیاگرو برم با وجود اینکه دقیقاً نمی دونم همچین جاده ای واقعاً وجود داره یا نه و ... جرئت می خواد !...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آبان 1388 02:08
صحنه نگه داشتن قطار تو فیلم فریاد مورچگان ، واژه حماقتو یادم میاره ! وقتی پرسی فیلمه Green Mile رو میبینم پیش خودم میگم بازم حماقت ! یا موقعی که مردِ فیلم The Last Kiss به نامزدش خیانت میکنه ! و الان دارم فک میکنم چرا هیچوقت خودمو یه احمق فرض نمی کنم ؟!...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آبان 1388 23:29
بعضی وقت ها میتونی بنویسی بعضی وقت ها نه !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 مهر 1388 02:57
چقدر دلم میخواد با یکی حرف بزنم یا نه فقط یکی باشه که الان احساس تنهایی نکنم فقط الان ! چرا هیچکی نیست ؟! هیچکی هیچکی فرصتای زیادی رو تو زندگیم از دست دادم حسرت هیچکدومشونو نمی خورم جزء یکی فقط یکی ...!!! ....................................................................................... پی نوشت : ختنه سورون پسر...
-
کوه !!!
جمعه 10 مهر 1388 20:53
قدم زدن تو سکوت شبِ کوه رو تجربه کردین ؟ وقتی که فقط و فقط صدای جیر جیرک ها است که گاه به گاه این سکوتو میشکنه زیر نور ستاره هایی که به سقف آسمون چسبیدن و میتونی دستو دراز کنی و اونا رو بچینی و زیر نور مهتابی که شبیه یه قرص نونه که یه گاز کوچولو بهش زدن اونم تنهایی واقعا عالی بود نمی دونین چه فکر و خیالاتی به سر آدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 مهر 1388 16:56
بدم میاد از اونایی که ادای آدمای نا امیدو در میارن هی غر میزنن هی غر میزنن اه بدم میاد ... ....................................................................................... پی نوشت : چجوری باید به یکی بگی حتی نمی خوای صداشو بشنوی ؟! چقد خوبه تو دلت می تونی هر بدو بیراهیو به هر کی که دوست داشتی بگی ! به هر کی که...
-
خدمت مقدس !!!
چهارشنبه 1 مهر 1388 00:03
دلم خوش بود که امروز آخرین روزه که چند روز دیگه کارتمو میذارم تو جیبم ( شایدم نمیذاشتمش تو جیبم ) ولی چکار کنم که فعلا چرخ گردون خیال نداره با من راه بیاد همش یه عکس ناقابل کار آدمو خراب میکنه فدای سرم !!! ....................................................................................... پی نوشت : بچه ها افراد یه...
-
تولد !!!
یکشنبه 29 شهریور 1388 02:38
امروز تولدم بود ولی فرقی با روزای دیگه نداشت تازه ایندفعه هیچکی بهم کادو نداد ( بعد میگن چرا بد اخلاقی ؛ همین چیزاس که آدمو افسرده میکنه دیگه ) عوضش کلی اس ام اس تبریک برام اومد و کلی پیام تو کلوب و فیس بوک و صد البته دوستای خوبه وبلاگیم که به صد تا کادو می ارزید ( دارم به خودم دلداری میدم )...
-
پ . ن !!!
چهارشنبه 25 شهریور 1388 11:22
من هرگونه رابطه خویش و قومی نلسون رو با نویسنده پست قبلی تکذیب میکنم منه بی خیالو چه به این حرف ها
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریور 1388 22:01
میتونم تا صبح بیدار بمونم ، اصلا خوابم نمی آد ولی میخوام برم بخوابم حوصله هیچیو ندارم می خوام دراز بکشم و یکی بیاد برام کتاب « داستان یک شهر » بخونه ....................................................................................... چند روزه بد اخلاق شدم و بی حوصله و اینکه نمی فهمم چرا هر بار باید با خط قرمز...
-
sweet sharivar
جمعه 20 شهریور 1388 05:00
lovely week ....................................................................................... پی نوشت : جاتون خالی سحری خیلی خوش گذشت ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا ...
-
خاطره ( 2 ) !!!
دوشنبه 16 شهریور 1388 03:24
خیلیا به دوگوله خودشون فشار اوردن و راجع به عکس پست قبلی نظر داده بودن خیلیا هم اصلا خودشونو خسته نکرده بودن که بهترین کار ممکن رو انجام دادن آخه از این نقاشی در پیت چی میشه حدس زد ( اوج خاکی بودن یه هنرمند !!! ) بگذریم والا اون روز استادمون این عکسو کشید و گفت این بهترین پرتره کشیده شده از یه مدیر یا بهتره بگم یه آدم...
-
خاطره !!!
پنجشنبه 12 شهریور 1388 03:06
یهو یاد یه خاطره افتادم از دوران دانشگاه یه روز سر کلاس زبان تخصصی استادمون این عکس رو رو وایت برد ( شایدم تخته سیاه بود ) کشید و گفت : این چیه ؟! راسی این چیه ؟! ....................................................................................... پی نوشت : عکسه رو خوشگلتر از استادمون کشیدم ، الکی میگفت دکتره ، اگه...
-
سیگار !!!
شنبه 7 شهریور 1388 02:30
سیگاری نیستم ! اصلا از سیگار خوشمم نمی آد ولی نمی دونم چرا از موقعی که بیدار شدم هوس کردم یه نخ سیگار بکشم به هر کیم میگم یه جوری نگام میکنه انگار می گم میخوام مواد بکشم نمونش همین مامانم که اگه سریع عکس العمل نشون نداده بودم احتمال اینکه پشت گردنم سوزش شدیدی رو احساس کنم کم نبود منو باش کلی فضای شاعرانه هم همراش هوس...
-
پ . ن !!!
پنجشنبه 5 شهریور 1388 02:17
به یکی گفتن چرا دنیا رو سیاه و سفید میبینی جواب داد اشتباه نکن ! الان سیاهه سیاهه اینم از حال و هوای دهِ ما !
-
رژیم !!!
چهارشنبه 4 شهریور 1388 03:44
بالاخره تصمیم گرفتم برم باشگاه حس کردم اگه اینجوری ادامه بدم یه چند مدت دیگه هیچکدوم از لباسام اندازم نشه ( البته زیادی دارم شلوغش میکنم ولی لازمه ، باید یکم خودمو بترسونم ) قبل دانشگاه همه تلاشم در راستای زیاد کردن وزنم بود و حالا کارم به جایی رسیده که به فکر رژیم افتادم همش تقصیر خودمه زیادی به خودم سخت گرفتم اون...
-
غر غر های من !!!
شنبه 31 مرداد 1388 00:24
خوب گاهی وقتا آدم لازمه بعد امتحان یکم غرغر کنه من به موارد زیر اعتراض دارم : اینکه تو کارت بنویسن ساعت 14.30 درب سالن رو می بندن و تو بدو بدو بدون خوردن نهار بری اونجا و تازه 14.30 درب حوزه ی امتحانیو باز کنن ! اینکه تو کارت بنویسن ساعت 15 امتحان شروع بشه و ساعت 15.30 شروعش کنن ! اینکه تو این جلسه فکری به حال ما نخبه...
-
پ . ن !!!
جمعه 30 مرداد 1388 09:25
یا امروز شانسو بغل میکنم یا سال دیگه با پشتکار می رقصم ... اینو به خودم قول میدم !
-
امتحان !!!
چهارشنبه 28 مرداد 1388 16:52
جمعه امتحان دارم می خوام شروع کنم به خوندن همیشه به خوش شانس بودنم ایمان داشتم خدایا چی میشه یکی از اون خرخونا جلو من بشینه حالا جلو نه بغل دسم که میشه ... خدا جون خودت که می دونی چند بار تصمیم گرفتم از فردا شروع کنم به خوندن اصلاً همش تقصیر این تقویمه رومیزیمه که هر چی ورقش زدم این روز موعود رو ندیدم حالا این یه دفعه...
-
اتوبوس !!!
سهشنبه 27 مرداد 1388 08:31
بعد از مدتها با اتوبوس سفر کردم . باز اون حس و حال اومد سراغم عادت دارم اون عقب بشینم . اینجوری بهتر میتونم همه رو زیر نظر داشته باشی . باز مثه همیشه سر اینکه کی کجا بشینه دعواست و آخر سر هم یه جوری با هم کنار میان. یه هم سفر میاد بغل دسم میشینه . یه غریبه که تا حالا ندیدمش ! سعی میکنم حدس بزنم چجور آدمیه بعد با یه...
-
پ . ن !!!
چهارشنبه 21 مرداد 1388 22:15
یه چند روز نیسم . مواظب خودتون باشین .